ابوذر امام و مالك اشتر انقلاب(3)


 






 

پاسخهاي مكتوب حجت الاسلام خسروشاهي به پرسش هاي ماهنامه شاهد ياران درباره ویژگیهای آیت الله طالقانی
 

شما كه در جلسات متعدد تفسير مرحوم طالقاني شركت مي كرديد، انديشه سياسي اجتماعي ايشان را حول چه محوري از آموزش هاي قرآني ارزيابي مي كنيد؟
 

انديشه آيت الله طالقاني به تمام معني «قرآني» بود و ايشان درباره همه مفاهيم مطرح شده در قرآن و درباره اهم مسائل اجتماعي، سياسي و فردي و... سخن مي گفت. اما چند واژه قرآني كه در واقع داراي مفاهيم خاصي هستند، همواره مورد بحث و تأكيد آيت الله طالقاني بود. اين مفاهيم را مي توان در چند واژه تشكيل دهنده انديشه ايشان خلاصه كرد:
«توحيد»، «بعثت»، «قسط»، «طاغوت» و «شورا» در تفسير و توضيح هر پنج واژه به وضوح مي بينيم كه هم در سخنراني ها و هم در درس تفسيري وهم در تفسير «پرتوي از قرآن»، تلاشي جدي دارند.
بي ترديد شرح و بسط ديدگاه هاي آيت الله طالقاني در اين زمينه، هر كدام نياز به مقاله و تحليلي مستقل دارد و نمي توان در يك گفتگو به آنها پرداخت. به نظر من علت اينكه امام خميني(ره) پس از مطالعه تفسير «پرتوي از قرآن» به گفته برادر عزيز، جناب آقاي سيد محمود دعائي، به فرزند خود «آقا مصطفي» توصيه نمودند كه حتما تفسير پرتوي از قرآن را مطالعه كنند، همين ويژگي هاست.
ولي ظاهرا علماي سنتي در گرفتاري هاي ايشان، واكنشي از خود نشان نمي دادند و از ايشان پشتيباني نمي كردند.
به نظرم اين امر كليت ندارد. بعضي از شخصيت ها و علماي برجسته سنتي در موارد بسياري از ايشان پشتيباني مي كردند و علاوه بر مراجع عظام قم و مشهد كه به هنگام محاكمه آيت الله طالقاني، طي نامه هائي از ايشان حمايت كردند، حتي شخصيتي وارسته و معروف مانند مرحوم آيت الله حاج شيخ احمد آشتياني، در موقع تبعيد آيت الله طالقاني در سال 1350، طي نامه اعتراض آميزي به مقامات رسمي امنيتي، خواستار رفع گرفتاري ايشان شد.
باسمه تعالي
رياست محترم شهرباني كل كشور
به قرار اطلاع، حجت الاسلام و المسلمين آقاي حاج سيد محمود طالقاني به زابل تبعيد و در حال بيماري زنداني شده اند و از ملاقات با ايشان جلوگيري مي شود.
انتظار مي رود هر چه زودتر رفع گرفتاري از معظم له شده و اينجانب را مستحضر نمائيد.
50/10/51 مطابق 17 ذي القعده الحرام
احمد آشتياني
رونوشت رياست سازمان امنيت كشور
رونوشت رياست دادرسي ارتش

در سال 1350 چرا ايشان را تبعيد كردند؟
 

آيت الله طالقاني پس از آزادي از زندان‌، همچنان فعال بود و طبق گزارش هاي ساواك و اطلاعات شهرباني، از سال هاي قبل، ايشان هرگز حاضر به سازش و آرامش نبوده و در سخنراني، تندي كه عليه مستشاران اسرائيلي در مسجد هدايت ايراد كرده بود به صراحت گفته بود، «اگر نمي خواهيد سخن بگويم،نگذاريد به منبر بروم. مرا بگيريد، برايم پرونده بسازيد. مرا نمي شود خريد. چرا مزاحم مردم مي شويد؟» در واقع همه گزارش هاي پليس و ساواك حاكي از آنند كه آيت الله طالقاني سكوت نخواهد كرد. روي همين اصل، ساواك از وزارت كشور مي خواهد كه ايشان را تبعيد كند.
بدين ترتيب بلافاصله «كميسيون امنيت اجتماعي» را تشكيل مي دهند و حكم تبعيد ايشان را صادر مي كنند و ايشان به زابل تبعيد مي شوند. پس از اعتراضات علما و مردم، ايشان را از «زابل» به «بافت كرمان» منتقل مي كنند... و پس از دوران تبعيد به تهران باز مي گردند، ولي موضع ايشان عوض نمي شود و باز مسجد هدايت است و باز سخنراني و باز مبارزه...

چه آياتي بيشتر مورد توجه آيت الله طالقاني بودند و آنها را ترك مي كردند؟
 

در مسجد هدايت و يا اجتماعات ديگر و به هر تناسبي، در آغاز يا پايان سخنراني ها، ايشان آيات سوره «والفجر» را مي خواندند، همين آيات را در دادگاه نظامي رژيم و پس از قرائت صدور حكم و به هنگام خروج اعضاي نظامي دادگاه از سالن محاكمه هم، با يك اخطار آمرانه براي عدم خروج و توقف آنها و وقتي كه همه شان ايستادند، خواندند:
«والفجر، و ليال عشر، الم تركيف فعل ربك بعاد، ارم ذات العماد، التي لم تخلق مثلها في البلاد، و ثمودالذين جابوا الصخر بالواد، و فرعون ذي الاوتاد، الذين طغوا في البلاد، فاكثروا فيها الفساد، فصب ربك عليهم سوط عذاب، ان ربك لبا المرصاد.»، «به سپيده دم سوگند و به شب هاي دهگانه، آيا نديدي كه پروردگارت با قوم «عاد» چه كرد و اهل «ارم» كه مانند آن در بلاد ساخته نشده بود و قوم «ثمود» كه كاخ ها را در دل سنگ ها ساخته بودند و «فرعون»صاحب قدرت و نيرو، همان هايي كه همه جا ستم و طغيان كردند و فساد بگستردند. آنانكه خداوند، تازيانه كيفر خود را بر آنها فرو فرستاد و خداوند در كمين ستمكاران است.»
آيت الله طالقاني پس از خواندن اين آيات به افسران دادگاه نظامي گفت، «برويد به اربابان خود بگوييد كه شما محكوم هستيد نه ما.» و مي دانيم كه آيت الله طالقاني در طول دادگاه، هرگز لب به سخن نگشوده بود و آن را غير قانوني و غير مشروع مي دانست و اين تنها كلامي بود كه با استشهاد آيات قرآني و به عنوان اخطار به دشمن ابلاغ كرد.
اين آيات را همان طور كه گفتم آيت الله طالقاني با لحن خاصي، در همة مناسبت ها و پس از پايان تفسير، پايان سخنراني ها و خطبه ها، همواره تلاوت مي كرد و در واقع «ورد زبان» ايشان بود... هم اكنون هم گويي كه صداي ايشان با همان لحن جذاب در گوشهاي من طنين انداز است : الم تر كيف فعل ربك بعاد.

پس از اين همه زندگي و ديدار و ملاقات اينك، از پس سال ها، تصويري كه از ايشان در ذهن داريد، چگونه است ؟
 

آيت الله طالقاني مردي بود عالم، آموزگار قران، خدوم، مهربان، اهل تسامح، پاك، بي ادعا، فروتن، آزادمنش، زمان شناس، بي اعتنا به زخارف دنيا و و در يك كلام، اهل تقوي و المعرفه. من در مورد تقواي ايشان يك نمونه مي گويم كه شايد اشارتي به چگونگي امر در نزد اين مرد پرهيزكار باشد. روزي در پيچ شميران به ديدار ايشان رفتم. تازه از زندان آزاد شده بودند. هيچ كس در منزل نبود. خود ايشان در را باز كردند. در كنار ميزكوچك ايشان كه مشغول تحرير بخش ديگري از تفسير پرتوي از قرآن بودند، نشستم به رغم اصرار حقير، رفتند و خود چاي آوردند كه خيلي شرمنده شدم. در روي ميز پاكتي بود كه خط آن به نظرم آشنا آمد. دقت كردم و ديدم همان خطي است كه در داخل آن چند عكس غير اخلاقي از «واعظي» براي همه اعضاي مجله مكتب اسلام و اينجانب فرستاده بودند. ايشان كه نشستند، پرسيدم، «آقا اين پاكت شامل عكس هاي فلاني است ؟» گفتند، «شما از كجا مي دانيد ؟ مگر نگاه كرديد؟» گفتم، «نه. با اين خط روي پاكت، عكس ها را براي همه ما فرستاده اند و براي همين احتمال دادم همان باشد...» فرمودند، «بلي متأسفانه! البته مي دانيد كه من علاقه اي به اين فرد ندارم؛ ولي نشر اين عكس ها به نظر م كار ساواك باشد كه مي خواهد با آبروي كل روحانيت بازي كند.»
اتفاقا در همين گفت و گو بوديم كه باز زنگ در به صدا درآمد. ايشان نگذاشتند من بروم در را باز كنم و خود قبل از آنكه بروند و در را باز كنند، نخست پاكت را برداشتند و زير تشك گذاشتند و گفتند، «اينجا باشد تا بعدا آنها را پاره كنم، مبادا كه كسي در منزل من آنها را ببيند و من در اشاعه اين امر زشت، سهيم شده باشم.»
اين تقواي ديني و سياسي اين مرد بود كه حاضر نبود عكس كسي كه حتي با او به دلايلي مخالف بود، در بيت او ديده شود كه مبادا نوعي اشاعه فحشا باشد.

آيا جنابعالي با نهضت آزادي به علت اينكه آيت الله طالقاني در تأسيس آن نقش داشتند، همكاري داشتيد؟
 

به عنوان «عضو» همكاري نداشتم ؛ ولي به عنوان سمپات سازمان بيشتر از يك عضو، فعال بودم. حتي يك بار مهندس بازرگان در همان اوايل تأسيس، در حضور آيت الله طالقاني به من گفت، «شما كه بيشتر از يك عضو فعاليت مي كنيد، چرا عضو رسمي نيستم، مي توانم بيشتر فعال باشم. چون حوزه ما هنوز، «اهل سياست» نيست تا چه رسد به حزب و اصولا با حزب آشنايي ندارد!» آقاي مهندس بازرگان گفت، «اتفاقا آقاي مطهري هم عينا همين مطلب را در پاسخ من گفت و اشاره كرد كه متأسفانه در جامعه ما يك روحاني وابسته به حزب سياسي، نمي تواند در بين مردم نفوذ كلمه داشته باشد. بايد مستقل بود و همكاري كرد».

نوع همكاري ها چگونه بود؟
 

شركت در جلسات نهضت و حضور در سخنراني هاي دوستان، در ستاد و مركز حزب كه در خياباني در نزديكي بلوار كشاورز فعلي تشكيل مي شد و پخش اعلاميه ها و تهيه منابع عربي براي نوشتن تحليل هاي سياسي در نشريه مخفي نهضت. به خاطر دارم كه يك روز آيت الله طالقاني از من پرسيدند، «شما منابعي درباره مسئله فلسطين و حركت هاي آزاديبخش آن داريد؟» پاسخ من مثبت بود. ايشان فرمودند، «تعدادي از آنها راكه به روز است در اختيار آقاي جعفري بگذاريد تا مطالبي تهيه كند و در نشريه نهضت بياورد.» من هم رفتم قم و حدود ده جلد از كتاب هاي مربوط به فلسطين را كه به زحمت تهيه كرده بودم و مهر كتابخانه ام هم به آنها خورده بود، آوردم و در تهران، در باب همايون، محل شركت سهامي انتشار، كه برادر عزيز وارجمند آقاي محمد مهدي جعفري در آن جا اشتغال داشت، به ايشان دادم و چند مقاله هم در اين زمينه در نشريه نهضت چاپ شد، ولي متأسفانه پس از بازداشت آيت الله طالقاني و بقيه اعضاي نهضت، به سراغ آقاي دكتر سيد محمد مهدي جعفري رفتند و ايشان را همراه مدارك موجود، از جمله كتابهاي اينجانب بازداشت كردند و به زندان بردند! البته من منتظر بودم كه سراغ من هم بيايند؛ ولي خوشبختانه آقاي جعفري درباره صاحب اين مدرك چيزي نگفته بود و سراغ من نيامدند و آنها هم شعور نداشتند كه كتاب ها را باز كنند و ببينند مهر كدام كتابخانه را دارد و صاحب آنها كيست! ولي به هر حال كتاب هاي ما در اين ماجرا از بين رفت. علاوه بر اينها، اگر پيامي و نامه اي براي مراجع قم داشتند، توسط اينجانب ارسال مي شد كه خود لابد نوعي همكاري بود! البته اين همكاري در موقع تشكيل دادگاه نظامي و محاكمه آيت الله طالقاني و بقيه دوستان، بيشتر و كامل تر شد و به رغم از هم پاشيده شدن تشكيلات نهضت، اطلاعيه هاي آنها را اينجانب در قم تكثير و به بعضي از شهرها، ويژه شهرهاي آذربايجان، ارسال مي كردم.

نقش آيت الله طالقاني را در انقلاب چگونه ارزيابي مي كنيد؟
 

آيت الله طالقاني از ساليان پيش، در راه آماده سازي مردم و جوانان، به ويژه دانشجويان و عناصر دانشگاهي، با استفاده از امكانات موجود، از جمله مسجد هدايت و جلسات تفسير قرآن و يا سنخنراني در انجمن هاي اسلامي دانشجويان، مهندسين، پزشكان و مراسم مذهبي در دانشگاه ها، تلاش خستگي پزشكان و مراسم مذهبي در دانشگاه ها، تلاش خستگي ناپذيري داشت. در فعاليت ها و سازماندهي سياسي نيز، هدف اصلي او مبارزه، با استعمار و استبداد و در واقع سرنگوني رژيم فاسد و جايگزيني نظام الهي و قرآني بود. سطر سطر تاريخ زندگي و مبارزات او، شاهد صادق اين مدعاست كه بي ترديد نمي توان در يك گفتگوي كوتاه به ارزيابي چگونگي آن پرداخت. به همين دليل كه امام خميني (ره)، آيت الله طالقاني را براي اداره شوراي انقلاب برگزيد و ايشان بدون هيچگونه تظاهري به انجام وظايف محوله پرداخت و اتفاقا اين موقعيت ايشان، بر دستگاه نيز پوشيده نماند و باقيمانده سران رژيم هم، از قبيل شاپور بختيار يا سپهبد رحيمي با تحبيب يا تهديد، درصدد جلب توجه ايشان به نفع خود بودند كه البته آيت الله طالقاني، در مقابل آنها ايستاد و همچنان به انقلاب و رهبر آن وفادار ماند.
در اين زمينه بي مناسبت نيست كه يكي از آخرين نامه ها يا اسناد رژيم پهلوي را كه به صلاحديد شاپور بختيار و با امضاي سپهبد رحيمي فرماندار نظامي تهران و جانشين فرمانده گارد شاهنشاهي به آيت الله طالقاني ارسال شده است، نقل كنيم كه تبلور اوج درماندگي وابستگان رژيم است و نشان مي دهد كه چگونگي ضمن اظهار «عجز و التماس» به «تهديد» و «وعده» و «اجراي قانون» تمسك مي كنند.
رحيمي ضمن ارسال اين نامه با آرم «وزارت جنگ» به آيت الله طالقاني، طي نامه شماره 64ق 713 مورخ 1357/11/6 رونوشت، آنرا جهت «استحضار خاطر عاليجناب دكتر شاهپور بختيار، نخست وزير ايران! براي او مي فرستد». مطالعه متن نامه، گوياي موقعيت خاص آيت الله طالقاني در امر انقلاب است :

وزارت جنگ
 

محرمانه
جناب آقاي دكتر شاپور بختيار، نخست وزير ايران مقام عالي را آگاه مي سازم :
بدين وسيله 1 نسخه از 3 برگ نامه اي كه براي حضرت آيت الله سيد محمود طالقاني ارسال گرديده، جهت استحضار خاطر عالي به پيوست تقديم مي گردد.
فرماندار نظامي تهران و حومه
سپهبد مهدي رحيمي
هزار جهد بكردم كه سر عشق بپوشم
نبود بر سر آن آتش ميسرم كه نجوشم
وجود شخصيت هاي روحاني امثال آن حضرت به منزله حضور خورشيدي هستند كه نور ارشاد را به ميان مردم و قشرهاي اجتماع مي تابند و حقا و شرعا و عملا بندگان خدا را به راه راست و دور ماندن از اشتباه و انحراف هدايت مي كنند. به همين جهت است كه مكاتب انبيا و مدارس اوليا همچون چراغي كه هرگز خاموش نشود و خاموشي نپذيرد، همواره رهگشا و راهنماي بشر بوده و شب تار مردمان مؤمن را به روز روشن اميدواري بدل كرده است. بنا به همين اشارات اصولي و حقايق معنوي و ديني، توقع عامه، به خصوص در جامعه ما ايرانيان مسلمان و شيعيان، از محضر و وجود آيات عظام اين است كه در راه بيداري و ارشاد و آگاهي عموم از هر كوششي و جوششي كه نتيجه اش صفا و آرامش افراد باشد، مضايقت نفرمايند؛ به خصوص آياتي و همچون حضرت مستطاب عالي كه سال ها زجر زحمت و اجر رياضت را به قيمت صرف عمر تحصيل فرموده ايد و حقايق را با همه دقايق تلخي كه همراه دارد، پذيرا گرديده ايد؛ لذا به اعتبار اين معنويت و روحانيت وجود محترم است كه از حضورتان التماس دارم كه اجازه نفرماييد تا محضر پر بركت آن جناب با شركت اشخاص ناباب و افراد بي تاب كه عموما مأموران و مسئولان غيرمذهبي مي باشند، آلوده باشد و گزارش ها و گفته ها و شكوه هايي، آن هم از زبان افراد سياسي نما، به عرضتان برسد كه هم خاطر مبارك مكدر شود و هم ماية فساد و پايه پراكندگي جميع مسلمانان گردد.
گزارشات رسيده حاكي است كه طرح و طراحي دشمنان دين و مملكت تا آنجا حساب شده و به كتاب آمده است كه حتي ذهن روشن رهبران مقدس و روشنفكري امثال آن حضرت را نيز تار كرده و اي بسا كه موجب تصميم و ترسيم اقدماتي مي شود كه مالا به ضرر و زيان جامعه مسلمان و اصول مسلماني است. لذا توقع و انتظار مقامات مسئول مملكت، از جمله مخلص با اخلاص، اين است كه ارباب رجوع و مطالب مرجوع را در حدودي پذيرا باشيد كه با شأن و احترام و مسئوليت و بركت وجود روحاني جنابعالي تناسب داشته باشد، چرا كه در غير اين صورت عملا امور مردم مسلمان و ملت عزيز ايران ملعبه و دستاويز كساني خواهد شد كه به نام اسلام و به نام مسلمان در محضر اسلام پناه آيات بزرگواري مانند وجود محترم اشك تمساح مي ريزند تا اصل ها را با بدل و صلح ها را با جدل معاوضه كنند.
آن حضرت تصديق مي فرمايند كه در اين صورت تكليف مرداني مكلف و مسئول نظير بنده به هر صورت كه شده اين است كه كلاف ادب را در هم بپيچند و ره چنان روند كه رهروان رفته اند. اميدوارم از اين پيچيدگي كه تأسف بسيار به همراه خواهد داشت و سايه اش بر دل تاريخ خواهد ماند، خود آن حضرت به سهم خود جلوگيري فرمايند، خاصه با توجه به اينكه كه اي بسا افراد آموزش ديده در لباس خدمت به ديانت مملكت با برنامه هاي بررسي شده پس از درك محضر مباركتان آن چنان سياه را سپيد و يا سپيد را سياه جلوه دهند كه آن حضرت بنا به تكليف شرعي و اجتماعي خودتان جهت ارشاد جامعه و محققا در كمال حسن نيت به محافلي تشريف فرما شويد و يا در مجامعه اي شركت فرماييد كه در شأن روحانيت و مقام قدسي وجود مبارك نباشد و خداي ناخواسته از قول دشمنان دين تعبيرها و تفسيرهايي بشود كه مايه نزول مقام آن جناب گردد و دشمن از آن بهره گيري كند كه چون اين بهره گيري با سلامت سعادت ملت مسلمان ايران همراه نباشد، لذا الزاما مأمورين انتظامي را به انجام تكاليف قانوني خود تحريص خواهد كرد كه النهايه موجب تأسف است.
من با سمت فرماندار نظامي كه مقامي مسئول در قبال تأمين آسايش عمومي است، آن هم به حكم قانون، از آن حضرت انتظار مساعدت و موافقت را دارم كه به قول قرآن مجيد عزيز حكيم در رفع قرآن قرن برآييم، قرآني كه به اشاره دشمن دامن دوستان ما را گرفته است.
و من الله التوفيق و عليه التكلان
فرماندار نظامي تهران و حومه
سپهبد مهدي حكيمي
ملاحظه مي كنيد كه سپهبد رحيمي و محاكمه كنندگان ديروز آيت الله طالقاني در دادگاه نظامي، با چه لحن و الفاظي به التماس افتاده اند وسرانجام هم به «حكم قانون»! تهديد مي كنند.

پس از پيروزي انقلاب عده اي مي خواستند از ايشان، رهبري موازي با امام بسازند و در اين زمينه، بسيار هم فعال بودند. موضوع خود ايشان چگونه بود ؟
 

آيت الله طالقاني در اين زمينه كاملا آگاهانه عمل مي كرد. او هرگز به عناصري كه مي خواستند ايشان را در مقابل امام قرار دهند، اجازه نداد كه با مطرح ساختن «پدر طالقاني» از شخصيت ايشان سوء استفاده كنند. به خوبي به خاطر دارم كه در روزهاي بحراني پس از انقلاب، چند نفر از سازمان مجاهدين، خدمت ايشان آمده بود و شكوه و ناله داشتند كه با ما بدرفتار مي شود و بايد شما موضع بگيريد واقدامي چنين و چنان به عمل آوريد. آيت الله طالقاني پس از آنكه سخنان آنها را گوش داد، با خشم و ناراحتي فرمود، «من چندين بار شما را نصحيت كرده ام وباز مي گويم، شما مي خواهيد با سرنوشت انقلاب بازي كنيد؟ من رهبري امام را به طور مطلق قبول دارم، شما بايد خودتان را اصلاح كنيد و با انقلاب همراه شويد. بايد خودتان را با انقلاب تطبيق كنيد، نه آنكه بخواهيد ثمره تلاش رهبري و يك ملت را مصادره و همه چيز را به نام خود ثبت كنيد كه در اين صورت شكست خواهيد خورد.»
علاوه بر اين آيت الله طالقاني در مصاحبه ها وسخنراني هاي خود صريحا وفاداري خود را به رهبري انقلاب اعلام كرد و حتي يك بار گفتند، «من هر وقت در خود احساس ضعف و نااميدي مي كنم، خدمت رهبري مي روم و نيروي تازه اي مي گيرم و به راه ادامه مي دهم.»
و باز به خاطر دارم كه در آخرين نماز جمعه اي كه به امامت ايشان اقامه شد، وعده دادند كه درباره ماهيت گروهك هايي كه دستشان پينه نبسته و دم از خلق و كارگر مي زنند و نقش تخريبي آنان در جلوگيري از وحدت انقلابي مردم و پيشرفت انقلاب، مطالبي را بيان كنند.
به هر حال آيت الله طالقاني، «مالك اشتر انقلاب» و «ابوذر امام» بود و از اركان اصلي انقلاب اسلامي به شمار مي رفت و بي ترديد با رحلت ايشان «ثلمه اي» بر اسلام و انقلاب وارد آمد كه با هيچ چيزي قابل جبران نبود.اگر ايشان زنده مي ماند، به طور قطع بسياري از حوادث تلخ و دردناك بعدي رخ نمي دادند. به هر حال طالقاني بي شك از «عباد خاص» خاص خداوند سبحانه و تعالي بود. بي ترديد در «جنت خاص» او جاي دارد كه خود مي فرمايد، «يا ايها النفس المطمئنه، ارجعي الي ربك، راضيه مرضيه فادخلي في عبادي و أدخلي جنتي».

خاطره آخرين ديدارتان را با آيت الله طالقاني نقل كنيد.
 

در اوج ديدارهاي مردمي از ايشان، پس از پيروزي انقلاب، روزي در همان منزل ايشان، به ديدارشان رفتم و در كنارشان نشستم. آثار خستگي در چهره شان پيدا بود. پرسيدم، «آقا! چرا استراحت نمي كنيد؟» گفتند، «با اين همه كار مردم و جلسات شوراي انقلاب و ديدارها مگر وقتي هم براي استراحت باقي مي ماند؟ چه كنم؟ بايد به انقلاب سر و سامان داد و گرنه با خواب و استراحت، به جائي نمي رسيم.» در اين هنگام، فردي آمد و به زور مي خواست دست ايشان را ببوسد. آيت الله طالقاني ناراحت شدند و اجازه ندادند. آن مردم مومن اعتراض كرد كه، «چرا اجازه نمي دهيد؟» ايشان واقعا حال جواب دادن نداشتند. من گفتم، «مومن! پيامبر فرمود،«لا يقبل يدنبي او وصي و شقي» و ايشان خودشان را نبي يا وصي نمي دانند و لذا اجازه ندادند.» آيت الله طالقاني نفسي به راحتي كشيدند و گفتند، «مومن ! حالا فهميدي چرا نمي خواهم كسي دست مرا ببوسد؟» كمي نشستم و بعداز جا برخاستم كه بروم. حاج محمود آقا لولاچيان آنجا بود. گفتم، «آقا لولاچيان ! آقا به استراحت احتياج دارند. خيلي خسته به نظر مي رسند.» آقاي لولاچيان گفت، «ما هم همين را مي گوئيم و چند بار هم تكرار كرده ايم، ولي ايشان مي فرمانيد حالا وقت کار است نه وقت استراحت. مردم انقلاب كرده اند و منتظرند. حالا ما برويم استراحت؟» من خداحافظي كردم و رفتم... و اين آخر بود.

منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 22